در امتدادِ روزهای رفته

سلام خوش آمدید

باید تو رو از دست میدادم

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۴۴ ق.ظ

بعد از یک دوره ی طولانی تلاش های زیاد و امیدواری زیادتر! در عرض یک شب که خوابیدم و صبح که بیدار شدم، تمام تلاش ها و امیدم به باد رفت و من نه تنها نتونستم چیزی که به خاطرش خیلی تلاش کرده بودم رو بدست بیارم بلکه حتی تمام راه های منتهی بهش سد شدن و یه جورایی رسیدن بهش غیرممکن شد... بعد از اون من باید برای حفظ روحیه م تلاش میکردم، اما حتی برای اون کار هم شکست خوردم و شکست خوردم و شکست خوردم تا یه جایی که دیگه واقعا تسلیم شدم و اجازه دادم افسردگی کم کم تمام وجودم رو فرا بگیره. از اون روز به بعد تصمیم گرفتم دیگه برای هیچ چیزی زیاد زحمت نکشم، چون از کجا معلوم که موفق بشم؟ شاید دوباره همینجوری برم و برم و برم و برسم نزدیک قله و از اونجا یهو سقوط کنم.... 

به همین خاطر حالا رسیدم به جایی که به کل از تلاش کردن واهمه دارم و اگه شکست بخورم کاملا عقب میکشم و دیگه ادامه نمیدم. اهمیتی نداره این تفکرم چقدر غیر منطقیه، اتفاقاتی که افتاده من رو به این باور رسونده که شکست و موفقیت یه سری چیزهایین که به صورت تصادفی توی کارها و موقعیت های مختلف نصیبمون میشه و فرقی نداره چقدر تلاش کرده باشی، یا چقدر حقت باشه؛ ممکنه بر حسب اتفاق توی یه کاری که تلاش بسیار زیادی کردی، به طور سنگینی شکست بخوری و ممکنه توی یه کار دیگه که همینجوری الکی اومدی جلو، موفق بشی...

.

.

پ.ن: الآن من یا هفته ی دیگه بالاخره امتحان رانندگی رو قبول میشم، یا _به جهنم همه ی پولی که خرج کردم بابتش_ دیگه کلا نمیرم سمتش.

  • Fateme :)

نظرات (۲)

دلم میخواست بهت بکم نه این طوری نیست.ولی آره راست میگی.گاهی شکست و موفقیت تصادفیه.

پاسخ:
دقیقا تصادفی:(

در مورد پ.ن: واقعا لعنت به گرفتن گواهینامه. باید می‌خوابیدیم بیدار می شدیم گواهینامه مون رو می دادن دستمون.

پاسخ:
واقعا-_-
یعنی استرسی که من سر این گواهینامه دارم تحمل میکنم سر کنکور نداشتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">