در امتدادِ روزهای رفته

سلام خوش آمدید

گذشته ها گذشته

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۸:۲۳ ب.ظ

چیزی درونم هست، قوی تر از آنچه فکرش را می کردم، که به هیچ وجه حاضر نیست از گذشته دست بکشد. مدام لابه لای روزهای رفته قدم میزند و با آن ها زندگی می کند. خاطراتش را در لایه های محافظت شده گذاشته و گاهی بیرون شان می کشد، آنطور که دوست دارد تغییر میدهد و سرجایشان بر میگرداند .بعد هرشب آن ها را به خودش نزدیک تر میکند و دور خودش میپیچید تا مبادا چیزی بیوفتد و گم شود. اما هرچقدر محکم تر به این خاطره ها چنگ میزند، بیشتر از دستش فرار می کنند. تا جایی که احساس می کند هرچقدر فکر میکند بخش هایی را یادش نمی آید. چیزهایی هست که فراموش شده اند. پس سعی میکند بیشتر خاطره ها را بیرون بیاورد تا یادش نرود. اما حاصلش می شود دیدن چیزهایی که حالا ندارد و دیگر نمیتواند داشته باشد.

جان کنده بودم برگردم به روزهایی که از دست داده بودم تا دوباره زندگی شان کنم، دقیقا مثل قبل. با همان جزئیات و کیفیت. حالا؟ توی همان موقعیتم اما هیچ چیز سر جایش نیست. با پافشاری من هم چیزی شبیه قبل نمی شود. حالا هرچقدر هم کارهایی که قبلا انجام میدادم را انجام دهم، من هیچوقت نمیتوانم دوبار یک لحظه را زندگی کنم.

 

  • Fateme :)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">