قبلتر ها، من غرق دنیای زیباتری بودم! بدون تاثیر پذیری از پیجهای مختلف کتاب میخوندم(درحالی که همسن هام کمتر کتاب میخوندن یا اون کتابهایی که من خونده بودم رو نخونده بودن)، تلاش کم جونی برای شعر گفتن داشتم و هدف بلند مدتم شده بود! من بودم و کتاب شعر و شعرهایی که حفظ میکردم، مینوشتم و مینوشتم و مینوشتم! به مسائل مختلف فکر میکردم، یانی گوش میدادم!
و حالا به خودم اومدم، درحالی که توی پیجهای مختلف اینستا میگردم و کتاب هایی که مد شدند رو انتخاب میکنم، اکثرا رمان میخونم، دیگه نه شعر میگم نه حتی شعر میخونم... نمینویسم؛ یا نهایتا خاطرهی بعضی روزها رو یادداشت میکنم و از بقیه روزها به راحتی میگذرم، حتی برای کپشن ها از کانال های مختلف شعر پیدا میکنم... به خودم اومدم درحالی که ساعتها وقتم رو صرف مطالب مضحک و بی معنی و جوکهای بیادبانه میکنم.... بعد هیچ کار دیگهای انجام نمیدم، و وقتی افراد فعال رو میبنم، حسرت میخورم که کاش من هم کاری انجام میدادم! و به خاطر حس سرخوردگیای که پیدا کردم، بازهم کاری انجام نمیدم و توی انفعالم باقی میمونم و برای عوض شدن حال و هوام دوباره پناه میبرم به همون جوکهای بی معنی...
و کی همچین زندگیای برای خودم متصور میشدم؟! همینقدر پوچ وتباه( حتی از اصطلاحات اینستاگرام چقدر استفاده میکنم...)
من تلاش کردم که از این وضع بیرون بیام، اما همه با شکست مواجه شدند...نمیدونم چرا، شاید چون موفقیت توی دنیایی که گیر افتاده بین یه چرخهی معیوب، بی معنی باشه..! پس باید اول از اون چرخه بیرون بیام... برگردم سمت مفید بودن گذشته هام، و عین حال توجه داشته باشم که الآن، «مفید بودن» برام توی چیزهای دیگهای تعریف میشه، اما نکتهی مشترکش با گذشته اینه که توی هیچکدومش، اینستاگرام یا یه فضای فاسدِ پر از منفی بافی و بدبینی و جهالت و جوگیری جایی نداره... . دور شدن از این فضاها شاید یه جورایی به معنی فرار باشه، اما احساس میکنم توی این شرایط عاقلانهترین کار فرار باشه... فرار کردن برای حفظ سلامت روان خودم! برای اینکه بیشتر از این غرق یه اشتباه نشم و تاثیر نگیرم از جوگیریها و حماقت های آدمها( خودم به اندازهی کافی جوگیر هستم و توی زندگیم حماقت دارم)
اما شاید مجبور شم برگردم، درحالی که عمیقا دیگه دلم نمیخواد برگردم... ولی حتی اگه برنگردم بازهم با آدمهایی ارتباط دارم که افکارشون نشئت گرفته از همون حال و هوای جوزدهی اینستاگرامه... و خب این یعنی من دارم با همون جو، حرفها، افکار و اخبار پر از احساس منفی و تلخ و آزاردهنده و فرسوده کننده، ارتباط میگیرم، فقط در دنیای واقعی!:/
و آره خب، من که غرق در لحظههای ناب تری بودم، اکنون احساس میکنم به نهایت پوچی رسیدهام و هرلحظه بیشتر به سمت فرسودگی پیش میروم...!
۱
۰